هَـميشه بـآيد کَسـی باشدکـــہ مــَعنی سه نقطه ی انتهای
جملههایت را بفهمد
هَـميشه بـآيد کسـی باشد
تا بُغضهايت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد
بـآيد کسی باشد
کـــہ وقتي صدایت لرزید بفهمد
کـــہ اگر سکوت کردی، بفهمد...
کسی بـآشد
کـــہ اگر بهانهگيـر شدی بفهمد
کسی بـآشد
کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردی برای رفتـن و نبودن
بفهمد به توجّهش احتيآج داری
بفهمد کـــہ درد داری
کـــہ زندگی درد دارد
بفهمد کـــہ دلت برای چيزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد کـــہ دِلت برای قَدم زدن زيرِ باران...
برای بوسیدنش...
برای يك آغوشِ گَرم تنگ شده است
هميشه بايد کسی باشد
هميشه...

|